قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم:
مرا تا باشد این درد نهانى
رکبت بحار الحب جهلا بقدرها
و تلک بحار لیس یطفوا غریقها
و اوقفت لما دار رأسى سفینتى
و عینى قد ذابت و سال عروقها
فسرت على ریح تدل علیکم
فلاحت قلیلا ثم غاب طریقها
الیکم بکم ارجو النجاة و لا ارى
دلیلا علیکم غیرکم فیسوقها
ترا جویم، که درمانم تو دانى
اى خداوند همه خداوندان، اى بار خداى همه بار خدایان، اى پادشاه بر همه شاهان، پیش از هر زمان و پیش از هر نشان. خدایا بردبارى، و بندگان را فراگذارى، مى فراگذارى تا فروگذارى، یا مىفراگذارى تا درگذارى، اگر فروگذارى بىنیازى، ور درگذارى بندهنوازى عظیم المن و قدیم الاحسان و جهانیان را نوبت سازى.
بنده را بر ناسزا مىبینى و بعقوبت نشتاوى. از بنده کفر شنوى، و نعمت بازنگیرى ور باز آید وعده عفو و مغفرت دهى که: إنْ ینْتهوا یغْفرْ لهمْ ما قدْ سلف کریم و رحیم و لطیف خدایى.
در اخبار داود است علیه السلام که گفت: بار خدایا! خواهم که بدانم که کرم تو با بنده عاصى تا کجاست؟ گفت: یا داود تا آنجا که بندهاى باشد که گناه کند و من او را از سر گناه فرا دارم بلطف و نعمت نه بقهر و عقوبت. نعمت بر وى بیشتر ریزم و نواخت خود بر وى بیشتر نهم، تا آخر از من شرمى بدارد، و بدرگاه من بازگردد. سزاى بنده ضعیف آنست که بزبان سپاسدارى، بنعت تضرع و زارى گوید: اى نزدیکتر بما از ما و مهربانتر بر ما از ما. نوازنده ما بکرم خویش نه بسزاى ما. نه کار ما بما، نه بار بطاقت ما، نه معاملت در خور ما، نه منت بتوان ما هر چه کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردى باقى بر ما هر چه کردى بجاى ما بخود کردى نه براى ما.
ویْل للْمطففین الآیة.
روى عن ابن عباس قال: قال رسول الله (ص): «خمس بخمس». قالوا: یا رسول الله و ما خمس بخمس؟ قال: «ما نقض قوم العهد الا سلط علیهم عدوهم و ما حکموا بغیر ما انزل الله فیهم الا فشا فیهم الفقر و ما ظهرت فیهم الفاحشة الا فشا فیهم الموت و لا طففوا الکیل الا منعوا النبات و اخذوا بالسنین و لامنعوا الزکاة الا حبس عنهم القطر».
مهتر عالم و سید ولد آدم، شمع انور، شمس از هر، رسول خدا، سید و سالار بشر (ص)، چنین میفرماید که: در عهد اول در سابقه ازل حاکم حکم کرده و قلم بر لوح رفته که پنج چیز به پنج چیز مقابل است و معارض. یاران رسول گفتند: آن مجاوران درگاه نبوت، و حاضران حضرت رسالت که: یا رسول الله این سخن را چه معنى است؟ و آن پنج خصلت چیست که پنج حکم مقابل آنست؟ گفت: از آدمیان هیچ گروه نیست که ایشان را با خالق یا با خلق عهدى بود و پیمانى و زینهارى آن گه آن عهد بشکنند و پیمان نقض کنند و زنهار بگذارند که نه دشمن بر ایشان مسلط کنند و جوانب ایشان بنکبات و بلیات فرو گیرند تا بجزاء آن نقض عهد خویش رسند. دیگر هیچ گروه نیست که بر یکدیگر حکمى کنند بر خلاف آیات منزل و نه بر وفق قول صاحب شرع که نه فقر و فاقت درویشى و بىکامى و بىنوایى بر ایشان ظاهر گردد آن فقرى که رسول خدا (ص) از آن بفریاد آمده و زینهار خواسته که: «اعوذ بک من الفقر و الکفر»
و نگر تا ظن نبرى که فقر همه آنست که بىمال و بىکام دنیا باشى. فقر صعب که بکفر نزدیک است فقر دل است که تعظیم شرع از از دل ببرند و بجاى علم و حکمت و اخلاص، آز و حرص و شهوت نهند تا چون عادیان قدم بر مقام عدوان نهند و چون قوم صالح روى از عالم صلاح بگردانند، و چون فرعون طاغى غرق طوفان طغیان شوند و چون قارون قرین هلاک گردند. حرص دنیا راه دین بر ایشان زده، قدم بر خط خطا نهاده، جریده خود بجریمه سیاه کرده، آینه دل پر از زنگار گناه شده و هر دل که خراب و سیاه گشت، مستوجب عقوبت و مستحق قطیعت پادشاه گشت.
سدیگر خصلت هیچ گروه نیست که نابکار و ناشایست و انواع فواحش در میان ایشان آشکارا گردد و بر امر معروف و نهى منکر چشم بر هم نهند و حسبت نرانند که نه طاعون در ایشان پیچد و مرگ عموم روى بایشان نهند. اى مسکین کار مرگ صعب است و دشخوار، و صعبتر از مرگ احوال و اهوال رستاخیز است که از پس مرگ پیش آید و دشخوار آنست.
پیر طریقت ازین معنى کلماتى چند نغز گفته بر سبیل موعظه. گفت: اى جوانمرد، سفر قیامت درازست زاد تقوى بر گرفتن باید، و از مقام سوال اندیشه داشتن باید عقبه صراط بس باریک و تند است مرکب طاعت ساختن باید، ور بروز حساب ایمان دارى، دست از معصیت بداشتن باید ور میدانى که دیان اکبر بر ظاهر و باطن تو مطلع است از نظر او شرم داشتن باید. اى مسکین تا کى ازین غفلت و تا چند ازین غرور؟
امل دراز در پیش گرفته و اجل پس پشت انداخته، معصیت بنقد کرده و توبه در نسیه نهاده خبر ندارى که سپیدى موى تو رسول مرگست. ترا آگاهى مىدهد که مرگ را کار خود بساز و از روز پسین اندیشه دار! دست از آزار حق بدار و بیش ازین خود را تخم حسرت و ندامت مکار. انس مالک روایت کند از مصطفى (ص). گفتا: «هیچ دانید شما که زیرکترین مردمان کیست»؟ گفتند: الله و رسوله اعلم.
قال: «اکثر هم للموت ذکرا و احسنهم له استعدادا».
و قیل: لابى الدرداء: ما لنا نکره الموت؟ قال: لانکم خربتم آخرتکم و عمرتم دنیاکم، فکرهتم ان تنتقلوا من العمران الى الخراب.
چهارم خصلت: هیچ گروه نیست که در معاملات پیمانه و ترازو کاهند و بر مسلمانان زیان خواهند که نه رب العالمین از زمین ایشان نبات باز گیرد و برکات ببرد و روزى بکاهد، و بر ایشان قحط و نیاز و گرسنگى گمارد، تا بعذاب و سختى رسند اینست در دنیا عذاب ایشان و در آخرت الله تعالى ایشان را وعید گفته و بیم داده که: أ لا یظن أولئک أنهمْ مبْعوثون لیوْم عظیم یوْم یقوم الناس لرب الْعالمین ایشان که مسلمانان را بد خواهند و حقوق ایشان بپیمانه و ترازو بکاهند، نمىدانند که ایشان را روزى عظیم است در پیش روز شمار و پاداش، روز تغابن و روز حسرت. دوزخ تافته با انکال و سلاسل آن بهامون آرند و ترازوى عدل بیاویزند و نامهها پران کنند و خصمان حاضر کنند و اسرار خلق جمله آشکارا کنند و منادى هیبت بر پاى کنند.
یکى را نداى بیزارى زنند که: «الا ان فلانا شقى شقاوة لا یسعد بعدها ابدا». دیگرى را نداى بشارت و سعادت زنند که: «الا ان فلانا سعد سعادة لا یشقى بعدها ابدا».
آن فاجر بد بخت را با قرناء شیاطین به «سجین» برند، و این جوانمرد نیک بخت را با مقربان درگاه به «علیین»، اینست که رب العالمین گفت: و ما أدْراک ما علیون کتاب مرْقوم یشْهده الْمقربون. مقربان اهل قرباند، نه قرب مسافت میگویم که قرب ولایت میگویم. امروز نزدیکاناند و فردا نزدیکان، زندگانى ایشان زور عرش است. نه امروز دورند تا فردا نزدیک شوند، نه امروز غایباند تا فردا حاضر شوند امروز هماناند که فردا، و فردا همانند که امروز. مقرب اوست که نه صور گوش او را مشغول دارد، نه فردوس دیده او. او که او را مىبیند چه آید در دیده او؟ او که ازو مىشنود چه آید در گوش او؟ او که بشارت قرب او نیافت، کى شاد بود بغیر او؟ مقرب کى بود او که از آواز صور آگاه شود؟ یا هول رستاخیز او را مشغول دارد، یا دود دوزخ بدو رسد، یا نعیم بهشت برو آویزد؟ امروز همه جهان پر خلق و ایشان با یکى، و فردا همه خلق در نعیم غرق و ایشان هم با آن یکى:
تسبیح رهى، وصف جمال تو بسست
وز هر دو جهان ورا وصال تو بسست
اندر دل هر کسى جدا مقصودیست
مقصود دل رهى خیال تو بسست.